د
چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه می مردند. این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت وضعف مرض آنان نداشت.
وقتي خواستم زندگی کنم: راهم را بستند
وقتی خواستم به راه عشق برم گفتند: گناه است
وقتی خواستم به راحتی سخن بگویم گفتند: دروغ است
وقتی خواستم لحظه ای گریه کنم گفتند: بچه است
وقتی که خواستم بخندم گفتند: دیوانه است
حالا که من نه سخن میگویم نه میگریم و نه می خندم
میگویند عاشق است
نیازی نیست وجود نا آرامم راآرامش بخشی
دستت را در دستم بگذاری
نگاهت را درچشمان غمگینم بدوزی
صدای نامنظم تپیدن قلبم رابشنوی
بغض را از صدایم بگیری وعاشقانه در گوشم زمزمه کنی که دوستم داری
به هیچ کدام نیازی نیست
فقط به من اطمینان بده که قلبت تا ابد مال من است
همین برایم کافی ایست.
ببینید